عشق رمانتیک پارت سوم

ماریا ماریا ماریا · 1399/10/23 05:31 · خواندن 1 دقیقه

سلام اومدم با پارت سوم رمان عشق رمانتیک عشق آنتیک هم میشه گفت خوب بپرب د ادامه مطلب نه من حال ندارم ل پرم وایس این من بدم نرفتم وایستی ن 

مری خنک شد ش ما بریم 

سکه ی ک پسری جلو مو گرفت ترسیدم  داشت میومد سمتم  گفتم نب ا گفت کاری باهات ندارم فقط باهام بیا گفتم نمی خوام گفت غلط می کنی گفتم مگه تو یکی که میگیری دوتا کوچه پایین تر یه کارخونه بود مال آقای اگرست نبود از اونجام بهتر بود کنارس م یه ع ما را بزرگ بود می خواس تم بدم اونجا ولی پسر ه ول کنم نبود دست مو کش بد و و گفت بیا گریه کردم گفتم نمی خوام گف ت نمیشه یکدفعه یه ماشینی اومد منو انداخت اون تو ترسیده بودم قلبم اتند تند می زد یکدفعه پیاده ام کرد و انداختم تو یاد اتاق تو اون عمارتی اتاقش اتاقی بود که تو رویاهای می خواست مش  ولی می‌ترسید م رفتم یه گوشه از اتاق و چپ بدم بغض کرده بودم که اومد ترسیده بودم گفتم چی کارم دا ری گفت هیچی گفتم ولم کن بدم گفت نمیشه و در رو قفل کرد و رفت