شعر داستان عشق ترسناک

ماریا · 12:59 1399/11/01

سلام سلام اومدم با دو پارت از رمان عشق ترسناک قراره بز ارم +شعرش که ساخت خودمه 
بپر ادامه مطلب که مرینت ... نری ها که داستان نداره فقط شعرشه 
مری : تو که باز داری کل داستانو میگی شما برین ادامه مطلب که رمان منتظرتونه 
دروغ میگه نرین 
اینم از شعرش 
یه یاور 
یه عاشق  
یه همدرد و یه غمخوار خواستم 
کسی رو خواستم که عاشقم باشه
 اما همش خاکستر شده حالا 
همش یه رویا بود 
زندگی تلخه 
عاشقی تلخ تره 
مردن سخته 
اما شکست عشقی خوردن سخت تر 
زندگی ما اولش خوب بود 
پر از آرامش بود 
ولی اخر اش تلخ بود 
پر از درد بود 
امیدوارم یه روزی یه جایی تو چشات زل بزنم و بگم که عاشقت منم 
اگه دیدی رفتم 
اگه خواستی پیدام کنی 
بدون که منو می تونی خیلی ساده پیدا کنی 
 اگه دیدی  رفتم پیش کسی مثل لوکا 
این تقدیره سر نوشته 
اگه دیدی یکی ولت کرد مثل کاگامی 
بدون این تقدیره سر نوشته 
سرنوشت سخته اما دور از 
تو بودن سخت تر

کامنت فراموش نشه بگین چجوری شده