عشق ترسناک pr10

ماریا · 16:07 1399/11/05

سلام سلام اومدم با پارت ده و پارت قبل برو ادامه عکسشم حال نداشتم نزاشتم فقط برو تا سه پارت غمگینه 

 

ولی اخر اش تلخ بود 
پر از درد بود 
امیدوارم یه روزی یه جایی تو چشات زل بزنم و بگم که عاشقت منم 
اگه دیدی رفتم 
اگه خواستی پیدام کنی 
بدون که منو می تونی خیلی ساده پیدا کنی 
 اگه دیدی  رفتم پیش کسی مثل لوکا 
این تقدیره سر نوشته 
اگه دیدی یکی ولت کرد مثل کاگامی 
بدون این تقدیره سر نوشته 
سرنوشت سخته اما دور از 
تو بودن سخت تر 


از زبان راوی خوشگل  خوشمل 
( چه به خودش می نازه خود شیفته )
هر کی می خواد بدونه چی شده از زبان کلا را رو بخونه هر کیم نمی خواد بره از زبان مرینتو بخونین 
آنچه گذشت 
مرینت توسط لوکا دزدیده می شود و ادرین را طلاق می دهد و ادرین سراغ دختری می رود 
🎵 از زبان کلارا 🎵 
مرینت افتاد رو تخت خواستم بدم پیشش که اون پسره ی عوضی لوکا تفنگشو در آورد و گفت نترس بیهوش شده بیای جلو می کشمش و بردوش رفتم به همه گفتم به پلیس زنگ زدیم اما یک روز بود از مرینت خبری نبود 

 🎵 ادامه از زبان مری 🎵 
به هوش اومدم تو یک اتاق کوچیک بودم چشا مو باز کردم لوکا بود فهمیدم چی شده 
لوکا : ل       مرینت : م 
ل    به  به خانمی بیدار شدن 
م      نه په می خواستی زیبای خفته باشم 
ل      خوب خوب بسه پر رو خانم تو از این به بعد اینجا کار می کنی 
م     نخیر 
ل     بله واگر نه من میدونم با تو 
م       اگه راست میگی می خوای چی کار کنی 
که یهو محکم سیلی زد گریه ام گرفت و جیغ زدم گفت همین فهمیدی اینا رم بپوش در ضمن اینجا خدمتکاری سرم و تکون دادم یعنی باشه شب بود و خوابیدم صبح بلند شدم شروع کرد به دستور دادن 
سه ماه بعد 
برام پاپوش درست کرده بودند اون روز آقا ( ته آقا / مری بدبخت همش تقصیر توی ماریا / به مو چه ) 
یه دختره بود کاگامی همونیکه با ادرین بود دستمزدمو گرفتم و گفتم آقا میشه برم بیرون گفت اره رفتم 
زمستون بود برف می بارید

 

 

 


https://8pic.ir/uploads/۲۰۲۱۰۱۱۶-۱۵۴۰۲۳.png
یه یاور 
یه عاشق  
یه همدرد و یه غمخوار خواستم 
کسی رو خواستم که عاشقم باشه
 اما همش خاکستر شده حالا 
همش یه رویا بود 
زندگی تلخه 
عاشقی تلخ تره 
مردن سخته 
اما شکست عشقی خوردن سخت تر 
زندگی ما اولش خوب بود 
پر از آرامش بود 
ولی اخر اش تلخ بود 
پر از درد بود 
امیدوارم یه روزی یه جایی تو چشات زل بزنم و بگم که عاشقت منم 
اگه دیدی رفتم 
اگه خواستی پیدام کنی 
بدون که منو می تونی خیلی ساده پیدا کنی 
 اگه دیدی  رفتم پیش کسی مثل لوکا 
این تقدیره سر نوشته 
اگه دیدی یکی ولت کرد مثل کاگامی 
بدون این تقدیره سر نوشته 
سرنوشت سخته اما دور از 
تو بودن سخت تر 
 تو دلم زیر لبم شروع کردم به آواز خوندن 
درد و آه گرفته وجودمو 
شدم یه آدم تنهای تنها 
ندارم کسی رو کنارم 
 دلم پر شده از غم و اندوه 
دیگه ندارم امیدی به آینده 
کاشکی میشد دوباره 
میدویدیم دو تایی 
رو ابرااااااا
آخه این همه امید واسه چیهههههه 
زندگی من اینه 
یه روز خوش توش ندیدیم 
اخه این همه امید واسههههه چیه 
راوی خوشمیل 
مرینت گریه می کنه و به یک مغازه می رسه اشکاشو پا می کنه و تو مغازه رو می بینه یه بخشش خیلی خاص بود و میره به اون قسمت
🎵 ادامه  از زبان مری  🎵 
چند تا انگشتر و ... داشت یه انگشتر خریدم پسرونه بود دو تا گوشواره هم بود جفت بودن می خواستمشون ولی پولم نمی رسید پس ازشون عکس گرفتم و انگشتر پسر ونه رو برداشتم با اینکه پسر ونه بود  ولی خوب قشنگ بود پولشو دادم که ادرینو دیدم 

بعدی رو امشب میزارم همین الان کامنت فراموش نشه 

دروغ گفتم دو تا کامنت بعد میدم 😀😏😏😏